شراب عشق

!!! عاشیقیزم

عاشق و دوستار همه و همه ام

شراب عشق را افسانه ایست درد انگیز و دلخراش ...

هنوز فراموشم نمیشود که در آن روز پائیزی به هنگام غروب ٬ غروبی که حاکی از یک عشق پاک می بود لحظه ای که طبیعت آغوش گشوده تا عشاق عشقبازی کنند ٬ گامهای دو عاشق بر گونه ی جاده ی باریک و خلوتی سیلی میزد . آنها به سوی کاخی با شکوه و قصری افتخار آمیز روی نهاده بودند ...

محیط آرام و غمباری بود گلهای زیبا هر کدام بر فراز شاخه ای خودنمائی می نمودند در میان این قصر آرام و خاموش پیکر دو عاشق با وفا به خاک سپرده شده بود .

سنگ قبرشان گلهای زیبا پوشیده بود .

 نهال انگوری زیر قدومشان روئیده بود .

عشاق پیوند ها از این نهال زدند و انگورش را شراب ریختند و آن را شراب عشق نامیدند ...

تاریکی همه جا را فرا گرفته و این دو دلداده که برای سوگند وفاداری بر کنار مزار قربانی های عشق رفته بودند جامی از شراب عشق نوشیده و باز می گشتند .

این بود افسانه ی شراب عشق  !



نظرات شما عزیزان:

afsane
ساعت8:53---22 مهر 1390
aqa bashar mitunam in shero chon esme afsane tosh haso kesh beram?????????????/

علی
ساعت14:46---13 مهر 1390
عالی بود بشار جان.تمام مطالب آپ شده ات رو خوندم.یکی از یکی عالی تر.
راستی برای آقا نوید هم آرزوی سلامتی میکنم و امیدوارم زودتر بیاد پیشمون
مرسی که منو فراموش نمیکنی و همیشه شرمنده حضورتیم داداشی
موفق باشی


مهدی
ساعت6:24---12 مهر 1390
خیلی قشنگ بود

تنها
ساعت22:46---8 مهر 1390
سلام حال شما مرسی که بهم سرمیزنی وتنهام نمیذارین قدردان مهربونیاتون هستم بازم بهم سربزنید ونذارید تنها بمونم


تنها
ساعت22:44---8 مهر 1390
تنها به تماشاي چه اي ؟
بالا، گل يك روزه نور
پائين، تاريكي باد .
بيهوده مپاي، شب از شاخه نخواهد ريخت، و دريچه خدا روشن نيست .
از برگ سپهر، شبنم ستارگان خواهد پريد .
تو خواهي ماند، و هراس بزرگ. ستون نگاه، و پيچك غم .
بيهوده مپاي .
برخيز، كه وهم گلي، زمين را شب كرد .
راهي شو، كه گردش ماهي، شيار اندوهي در پي خود نهاد .
زنجره را بشنو : چه جهان غمناك است، و خدايي نيست ،
و خدايي هست، و خدا
بي گاه است، ببوي و برو، و چهره زيبايي در خواب دگر
ببيــن


H_Darkness
ساعت1:38---8 مهر 1390
Salam
Aval az hame mamnon az matalebe ghashangeton
Dovom mamnon az inke dosteton ro faramosh nemikonin
Va sevom inke man be khatere darso madrese az in be bad momkene kamtar biam net va beheton sar bezanam vali faramosheton nemikonam omidvaram az dastam narahat nashin


H_Darkness
ساعت1:33---8 مهر 1390
"درد" را از هر طرفش بخواني "درد" است؛ دريغ از "درمان" كه عكسش "نامرد" است...

مهلا
ساعت23:05---7 مهر 1390
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم

وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی او تمام شد

من آغاز شدم
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن
مثل تنها مردن


سنگ صبور
ساعت18:35---7 مهر 1390
سلام
شرمندمون کردی داداش
اگه سرنزدم نگی بی وفا بوده در گیر بودم نرسیدم بیام
آپ کردم یه سر بزن
آرزوم آرزوهاته
من سن چوخ ایستیرم عزیزلریم
امیدوارم درست نوشته باشم


love.lorn
ساعت10:38---7 مهر 1390


کم میارم در مقابل شما


تنها
ساعت2:03---7 مهر 1390
کاش می دانستم چیست ...
این حس غریب !
کاش می فهمیدم ...
این دوگانگی تضاد را !
و ای کاش ...
کسی می فهمید دلیل پیچیدگی ام را !
تا من راحت من بودم !
...
کاش ساده بودم !
آن گاه برای رسیدن به من ...
معما حل کردن نمی خواست !
آنگاه من ...
نمی دیدم رفتن انسانهای خسته از حل معماهایم !
آنگاه من تنها نبودم !
آنگاه من تنها نمی ماندم با این پیچیدگی ها !
کاش ساده بودم !
ساده ها ...
ساده عاشق می شوند !
ساده زندگی می کنند !
ساده می میرند !
پیچیدگی از سادگی سخت تر است !
و همین طور زیبا تر !
افسوس که کسی این را نمی فهمد !
افسوس !
کاش کسی می فهمید زیبایی پیچیدگی را !
درک پیچیدگی از سادگی سخت تر است !
همین طور زیبا تر !
ای کاش کسی می فهمید این را ...
آن وقت من ...
تنها نبودم !
آن وقت من ...
نمی خواستم ساده باشم !
آن وقت من ...
دپار این دوگانگی تضاد نمی شدم !
نمی توانم ساده باشم !
شاید تنها بمانم !
شاید متفاوت باشم !
اما ...
می خواهم پیچیده بمانم !
در پیچیدگی لذت آسان رسیدن نیست !
اما ...
لذت سخت به دست آوردن همیشه با توست !
پیچیده ها ...
سخت به دست می آورند و سخت فراموش می کنند !
اما ...
ساده ها ...
ساده به دست می آورند و ساده فراموش می کنند !
به راستی که گاهی ...
هیچکس بودن بهتر از هر کس بودن است !


پرنیان
ساعت20:20---6 مهر 1390
ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد
پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد

از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود
شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد

موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر
از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد

ازدياد پنجره جان قناري را گرفت
در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد

اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي
تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد


بهار
ساعت18:30---6 مهر 1390
هم مطالب خودت قشنگن هم مطالبی که توی وبلاگ من و دوستام میذاری چون همه مطالبی که با هم میذاری همه شبیه هم هستن

روزی روزگاری انسانیت
ساعت14:55---6 مهر 1390
سلام دوست خوبم.
مرسی باببت نظرای قشنگی که داده بودی.خیلی کمکم کرد.
من ازشون ناراحت نیستم.چون اعتقادم به اینه که خدا چیزی رو سر راهمون قرار نمیده که به ضررمون باشه.و میدونم مصلحتی تو این اتفاق بوده.و از خدا خیلی ممنونم.بابت همه کمکایی که بهمون میکنه.
بازم تشکر بابت کمکت دوست خوبم.


خط رنگی
ساعت12:55---6 مهر 1390
مرسی از نظرت

آدم زمینی
ساعت11:59---6 مهر 1390
آن را که به میخانه دل راه دهندش
با جام جهان بین دل آگاه دهندش
آندم که برویش در توفیق گشایند
اول خبر از ملک سحرگاه دهندش
اول قدم اندر نظرش دادن جان است
این رتبه نه با همت کوتاه دهندش


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 6 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 9:22 توسط بشار|


آخرين مطالب
» سلام عزیزان
» گل صداقت
» دنیا
» دیدار
» عشق
» عیب کار
» محرم اسرار بودن قابلیت می خواهد ...
» آسمان آبی
» یلدا
» چه حاصل
» بیچاره عاشیق
» جاده های عشق
» غروب
» و خدا زن را آفرید ...
» بیایید جواب تصدیق دعاهایمان را بفرستیم !!!
» ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد
» صوفی و خرش
» چه چیزی با ارزش تر است ؟
» بنام الله ...
» اول محرم هزار و چهار صد و سی و سه

Design By : Pichak